جدول جو
جدول جو

معنی کرامی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کرامی کردن
(رُسْ نُ / نِ / نَ دَ)
احترام نمودن. تعظیم کردن. عزیز داشتن. (ناظم الاطباء) : اکرام، کرامی کردن. مکرم، کرامی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرای کردن
تصویر کرای کردن
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردی کردن
تصویر کاردی کردن
زدن ضربه های پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب، زخمی کردن، چاقو زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرامی کردن
تصویر گرامی کردن
عزیز کردن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رُسْ گَ تَ)
بزرگواری کردن. (فرهنگ فارسی معین)، دادن. (آنندراج). عطا کردن. بخشیدن. (فرهنگ فارسی معین). دادن آنکه قدر و مرتبت برتر دارد. (یادداشت مؤلف) : مبشران رابگردانیدند و بسیار کرامت کردند. (تاریخ بیهقی). حق تعالی ابراهیم را چهار پسر فرزند کرامت کرد. (قصص الانبیاء ص 57). و پسری خداوند عالم کرامت کرده است. (قصص الانبیاء ص 99). و تناسخیان گویند که وی (جمال) خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزگاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کرد. (نوروزنامه). سلطان می گوید به شکرانۀ آنکه حق تعالی مرابر تو ظفر داد و فتح و نصرت کرامت فرمود با تو آن کنم که از من سزد. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 27).
زآن کرامتها که حق با این دروگرزاده کرد
میکشند از کینه چون نمرود بر گردون کمان.
خاقانی.
، خارق عادت پدید آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرامت و کرامت فرمودن شود، توقیر کردن. حرمت داشتن. نواختن: و عمش ابن ابی العاص او را کرامت کرد و مال بستد و بر این جمله قرار داد و بازگشتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 115)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ دَ)
بزرگ داشتن. سرفراز کردن. اکرام:
که این نامه را نغز و نامی کند
گرامی کنش را گرامی کند.
نظامی.
خدایا در آفاق نامی کنش
بتوفیق طاعت گرامی کنش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ دَ)
به مزد گرفتن. کرا کردن، ارزیدن. قابلیت داشتن. سزاوار بودن. (از یادداشت مؤلف). لایق مراتب چیزی بودن. (آنندراج). ارزیدن:
بیهوده چند محنت عالم توان کشید
عالم کرای این همه محنت نمی کند.
میرزا صادق (از آنندراج).
رجوع به کرا کردن و کرایه شود
لغت نامه دهخدا
بادم کارد پیاپی بر گوشت زدن تا خوب قطعه قطعه شود و برای کباب آماده گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراجی کردن
تصویر وراجی کردن
پرحرفی کردن روده درازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی کردن
تصویر کلاشی کردن
ترفند زدن کلاه برداری کردن، می زدن مست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشمه کردن
تصویر کرشمه کردن
بچشم و ابرو اشارت کردن غمزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرایه کردن
تصویر کرایه کردن
سلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش کردن
تصویر فرامش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامت کردن
تصویر غرامت کردن
تاوان گرفتن غرامت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
نقشه چیزی را کشیدن طرح چیزی را ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرام کردن
تصویر اکرام کردن
گرامی شمردن، احترام کردن، گرامی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
عزیز داشتن محترم داشتن: بخدایی که مرا بتو گرامی کرد و تو را بمن گرامی کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرامت کردن
تصویر کرامت کردن
عطا کردن آنکه قدر و مرتبت برتری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراری کردن
تصویر فراری کردن
فرار دادن گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
Design
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
concevoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
diseñar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
डिजाइन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ontwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
entwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
progettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projektować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
merancang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی